ايران من

ايران من

عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)

اشعار زيبا وجملات كوتاه

زندگی کوتاه است
قوانین را زیر پا بگذار
بسرعت ببخش
با صداقت عاشق شو و با حرارت ببوس
همیشه بخند
هیچ وقت لبخند را از لب هایت دریغ نکن
مهم نیست زندگی چقدر عجیب است
زندگی همیشه آنطور که ما فکر می کنیم پیش نمی رود
اما تا زمانی که هستیم ، باید بخندیم و سپاسگذار باشیم.....

 

 

عشق گاهی طعم  وصلت می دهد

عشق گاهی خواهش برگ است در اندوه تاک
 عشق گاهی رویش برگ است در تن پوش خاک

 

عشق گاهی خواهش برگ است در اندوه تاک
عشق گاهی رویش برگ است در تن پوش خاک

عشق گاهی ناودان گریه ی اشک بهار
عشق گاهی طعنه بر سرو است در بالای دار

عشق گاهی یک تلنگر بر زلال تنگ نور
پیچ و تاب ماهی اندیشه در ژرفای تور

عشق گاهی می رودآهسته تا عمق نگاه
همنشین خلوت غمگین آه

عشق گاهی شور رستن در گیاه
عشق گاهی غرقه ی خورشید در افسون ماه

عشق گاهی سوز هجران است در اندوه نی
رمز هوشیاریست در مستی می

عشق گاهی آبی نیلوفریست
قلک اندیشه ی سبز خیال کودکیست

عشق گاهی معجز قلب مریض
رویش سبزینه ای در برگ ریز

عشق گاهی  شرم خورشید است  در قاب غروب
روزه ای با قصد قربت ذکر بر لب پایکوب

عشق گاهی  هق هق آرام  اما بی صدا
اشک ریز ذکر محبوب است  در پیش خدا

 


مزه ی شیرین  وحدت می دهد

عشق گاهی  شوری هجران دوست
تلخی هرگز ندیدن های اوست

عشق گاهی یک سفر در شط شب
عشق پاورچین نجوای دو لب

عشق گاهی  مشق های کودکیست
حس بودن با خدا در سادگیست

عشق گاهی  کیمیای زندگیست
عشق در گل  راز ناپژمردگیست

عشق گاهی  هجرت از من  تا ما شدن
عشق یعنی با تو بودن ما شدن

عشق گاهی بوی رفتن می دهد
صوت شبناک تو را سر می دهد

عشق گاهی نغمه ای  در گوش شب
عادتی شیرین  به نجوای دو لب

عشق گاهی  می نشیند روی بام
گاه با صد میل  می افتد به دام

عشق گاهی  سر به روی شانه ای
اشک ریز آخر  افسانه ای

عشق گاهی  یک بغل دلواپسی
عطر مستی ساز  شب بو اطلسی

عشق گاهی هم حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

عشق گاهی نو بهاری  گاه پاییزی سرخ زرد!
گاه لبخندی به لب های تو  گاهی کوه درد

عشق گاهی  دست لرزان تو می گیرد  درون دست خویش
گاه مکتوب تورا ناخوانده می داند زپیش

عشق گاهی راز پروانه است  پیرامون شمع
گاه حس اوج تنهاییست در انبوه جمع

عشق گاهی  بوی یاس رازقی
ساقدوش خانه ی  بن بست یاد مادری

عشق گاهی هم خجالت می کشد
دستمال تر به پیشانی عالم می کشد

عشق گاهی  ناقه ی اندیشه ها را  پی کند
هفت منزل را  تا رسیدن بی صبوری طی کند

عشق گاهی هم نجاتت می دهد
سیب در دستی و صاحبخانه راهت می دهد

عشق گاهی در عصا پنهان شود
گاه بر آتش  گلستان می شود

عشق گاه  رود را خواهد شکافت
فتنه ی نمرودیان زو رنگ باخت

عشق گاهی خارج از  ادراک هاست
طعنه ی لولاک  بر افلاک هاست

عشق گاهی  استخوانی در گلوست
زخم مسماریست  در پهلوی دوست

عشق گاهی ذکر محبوب است  بر نی های تیز
گاه در چشمان مشکی  اشک ریز

عشق گاهی خاطر فرهاد و شیرین می کند
گاه میل لیلی اش  با جام مجنون می کند

عشق گاهی تاری یک آه بر آیینه ای
حسرت نا دیدن معشوق در آدینه ای

عشق گاهی موج دریا می شود
گاه با ساحل هم آوا می شود

عشق گاهی  چاه را منزل کند
یوسفین دل را  مطاع دل کند

عشق گاهی هم به خون آغشته شد
با شقایق ها نشست و  هم نشین لاله شد

 

عشق گاهی  در فنا معنا شود
واژگان دفتر  کشف و تمناها شود
عشق را گو  هرچه  می خواهد شود
با تو اما  عشق  پیدا می شود
بی تو اما عشق کی معنا شود؟

 

 

دیروز میمردند

 


 

 و فراموش میشدند آرام آرام ،

 


 

 امروز چه زود از یاد رفته ایم

 


 

 بی آنکه بمیریم

 
چه روزگار تلخی است ...

نان

نیروی شگفت انگیز رسالت را مغلوب کرده است ...

 



نظرات شما عزیزان:

احمد
ساعت16:46---13 دی 1391
خوشم آمد خوب بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,شعر, ,حكايت,, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

به وبلاگ ايران من خوش آمــــــــــــــــديد.


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , ezzat.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM